به نام خداوند مهربان
از این دنیا بسی دلگیر باشم
چنان با عشق خود درگیر باشم
ببین میرزا چه می گوید در این شعر
چرا با سن کم من پیر باشم
ز بی مهری یار دارم شکایت
نویسم از غمش صدها حکایت
به سوز دل چنین می خواند میرزا
بسوزد هرکه از من کرد جدایت
سلام دوستان عزیز
با چکیده ایی از اشعار میرزا در خدمت شما هستیم .
غزل کشتی دیدار
اشک من در انتظار کشتی دیدار توست
قایق امید من بشکسته ، در احصار توست
ماهی سرخ دلم در زیر گرداب ستم
دلشکسته ، بی رمق ، در زیر آن آوار توست
با صدای نا خدائی ، قامت لنگر شکست
سخره با زخم زبانش ، در پی آزار توست
چون توکل کرده ایی هرگز مترس از ساعقه
زیر طوفان خنده باید ، چون خداوندیار توست
صورت میرزا سفید شد در پی سیلی موج
قلب او زخمی و زخمش ، اندکی اصرار توست
اطلاعات کاربری
آرشیو
آمار سایت